قرآن کریم مى فرماید: «وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِىٌّ کَرِیمٌ»؛(1) «و هر کس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس مى گزارد و هر کس ناسپاسى کند، بى گمان پروردگارم بى نیاز و کریم است.»
و در روایات آمده است:
1. قال الإمام الجوادعلیه السلام:
«نِعْمَةٌ لا تُشْکَرُ کَسَیِّئَةٍ لا تُغْفَرُ؛(2) نعمتى که شکر نشود، مانند گناهى است که بخشیده نشود.»
2. قال الباقرعلیه السلام:
«لَا یَنْقَطِعُ الْمَزِیدُ مِنَ اللَّهِ حَتَّى یَنْقَطِعَ الشُّکْرُ مِنَ الْعِبَادِ؛(3) فزونى و برکت خداوند [از بندگان ] قطع نمى شود، مگر آنکه شکرگزارى بندگان قطع گردد.»
سجده شکر
هشام بن احمر مى گوید: روزى با امام کاظم علیه السلام همراه بودم و مسیرى را با هم طى مى کردیم و هر یک سوار بر مرکب خود بودیم که ناگاه دیدم امام زانویش را خم کرد و پاى از رکاب بیرون آورد. سپس از اسب پیاده شد و در گوشه اى به سجده افتاد و سجده اى طولانى به جاى آورد. وقتى که امام سر از سجده برداشت، با تعجب از ایشان پرسیدم: قربانت شوم! چرا این سجده طولانى را به جاى آورید؟ امام در پاسخم فرمود: «در حال حرکت به یاد نعمتى از نعمتهاى خداوند که به من ارزانى داشته، افتادم و خواستم بى درنگ با سجده اى، شکر آن نعمت را به جاى آورم.» (4)
شکر و افزونى نعمت
امام صادق علیه السلام به همراه «مسمع» در سرزمین «منا» حضور داشت و چند نفر از اصحاب نیز با ایشان همراه بودند. ظرفى انگور میان آنها بود و امام و دوستانش مشغول خوردن آن بودند. در این لحظه، گدایى آمد و از امام تقاضاى چیزى کرد. امام خوشه اى انگور از میان ظرف برداشت و به او داد. مرد گدا نگاهى تحقیرآمیز به انگور کرد و گفت: احتیاجى به انگور ندارم. اگر سکّه هست، به من بدهید. امام انگور را در ظرف گذاشت و فرمود: خداوند به تو وسعت دهد! گدا فهمید که امام چیز دیگرى به او نمى دهد. از این رو، راهش را گرفت و رفت. اندکى که رفت، پشیمان شد و برگشت و گفت: پس همان خوشه انگور را بدهید.
لحظه اى بعد، مردى دیگر آمد و از امام تقاضاى کمکى کرد. امام سه حبه انگور از خوشه جدا کرد و به او داد. مرد گدا حبه هاى انگور را گرفت و خدا را شکر کرد و گفت: شکر پروردگار جهانیان را که به من روزى عطا نمود. خواست برود که امام به او فرمود: بایست! سپس براى تشویق او که چنین در قبال نعمت، خدا را شکر کرده بود، دو دست مبارکش را از انگورهاى ظرف پر کرد و به او داد. گدا گرفت و دوباره گفت: خداى متعال را شکر که به من روزى عنایت فرمود. وقتى خواست برود، امام از این شکرگزارى خرسند شد و فرمود: همین جا بایست. آن گاه رو کرد به غلام خود و پرسید: چند سکه همراه دارى؟ غلام عرض کرد: حدود بیست سکه. امام فرمود: آن را به این مرد بده! مرد سکه ها را گرفت و باز هم براى شکرگزارى به درگاه خداوند گفت: بار خدایا! تو را شکر مى گزارم. پروردگارا! این نعمت از جانب توست و تویى که یکتا و بى همتایى. سپس خواست خداحافظى کند تا برود که امام براى چندمین بار از او خواست که بایستد. آن گاه از جاى خود برخاست و عباى خویش را از دوش برداشت و به فقیر داد و فرمود: بپوش! مرد فقیر عبا را بر شانه انداخت و دست به سوى آسمان بلند کرد و عرضه داشت: خداوندا! از تو سپاسگزارم که به وسیله این بنده مؤمنت مرا پوشانیدى. آن گاه رو کرد به امام صادق علیه السلام و عرض کرد: خداوند به شما جزاى خیر دهد! سپس خداحافظى کرد و دور شد.» (5)
منبع:متون تبلیغی مبلغان